امروز که روز حزن و اندوه شیعیان و آزادگان است، خورشید هدایت و امامت به خون نشست و در روایات نیز تاکید شده که روز عاشورای حسینی را به عزاداری و مرثیه سرایی سر کنید و در مجالس مقتل خوانی و سوگواری حاضر شوید. یکی از موضوع هایی که در مقاتل آمده است، سخنان سیدالشهدا(ع) در روز عاشوراست و امام در این روز نیز تلاش کردند تا قاتلان خود را هدایت کنند و رهنمودهایی را برای آنان ارائه فرمودند. به همین مناسبت مروری بر سخنان آن حضرت در روز عاشورا داریم:
دعای امام حسین(ع) در روز عاشورا
چون چشم امام(ع) به انبوه جمعیت لشکر دشمن افتاد و در مقابل خویش سیلی عظیم و موجی خروشان از دشمن را دید دست ها را به سوی آسمان بلند کرد و این دعا را خواند: خدایا! تو در هر غم و اندوه پناهگاه و در هر پیشامد ناگوار مایه امید من هستی و در هر حادثه ای سلاح و ملجا من. چه بسیار غم های کمرشکن که دل ها در برابرش آب و راه هرچاره در مقابلش مسدود می شود، غم های جانکاهی که با دیدن آنها دوستان، دوری جسته و دشمنان زبان به شماتت می گشودند، در چنین مواقعی تنها به پیشگاه تو شکایت آورده و از دیگران قطع امید کرده ام و تو بودی که به داد من رسیده و این کوه های غم را برطرف کرده ای و از این امواج اندوه نجاتم بخشیده ای. خدایا! تویی صاحب هر نعمت و تویی آخرین مقصد و مقصود من.
جایگاه دنیا در برابر آخرت
مرحوم شیخ صدوق از امام سجاد(ع) نقل می کند که امام حسین خطاب به یاران خود فرمود: ای بزرگ زادگان، صبر و شکیبایی به خرج دهید که مرگ چیزی جز یک پل نیست که شما را از سختی و رنج عبور داده به بهشت پهناور و نعمت های همیشگی آن می رساند، چه کسی است که نخواهد از یک زندان به قصری انتقال یابد و همین مرگ برای دشمنان شما مانند آن است که از کاخی به زندان و شکنجه گاه منتقل شوند. پدرم از پیامبر(ص) بر من نقل کرد که می فرمود دنیا برای مومن همانند زندان و برای کافر همانند بهشت است. مرگ پلی است که این گروه مومن را به بهشتشان می رساند و آن گروه کافر را به جهنمشان. آری، نه دروغ شنیده ام و نه دروغ می گویم.
آن حضرت پس از این بیان، صفوف لشکر خویش را که بنا به قول مشهور از ۷۲ تن تشکیل می یافت منظم کرد، میمنه (سمت راست) سپاه را به «زهیر بن قین» و میسره (سمت چپ) را به «حبیب بن مظاهر» و پرچم را به برادرش عباس بن علی(ع) سپرد و خود و افراد خاندانش در قلب سپاه قرار گرفتند. در این هنگام «عمر بن سعد» نیز به آرایش و تنظیم صفوف لشکر خویش مشغول بود.
درخواست دلیل در میدان جنگ
امام حسین(ع) پس از تنظیم صفوف لشکر خویش، سوار بر اسب شد و از خیمه ها قدری فاصله گرفت و با صدای بلند و رسا خطاب به لشکر افراد عمرسعد چنین فرمود: مردم! حرف مرا بشنوید و در جنگ و خونریزی شتاب نکنید تا من وظیفه خود را که نصیحت و موعظه شماست، انجام بدهم و انگیزه سفر خود را به این منطقه توضیح بدهم. اگر دلیل مرا پذیرفتید و با من از راه انصاف درآمدید راه سعادت را دریافته و دلیلی برای جنگ با من ندارید و اگر دلیل مرا نپذیرفتید و از راه انصاف نیامدید همه شما دست به هم بدهید و هر تصمیم و اندیشه باطل که دارید درباره من به اجرا بگذارید و مهلتم ندهید ولی به هرحال امر بر شما پوشیده نماند، یار و پشتیبان من خدایی است که قرآن را فرو فرستاد و اوست یار و یاور نیکان.
برای آخرت توشه برگیرید
امام حسین(ع) در اولین خطبه در مقابل سپاه دشمن فرمود: بندگان خدا! از خدا بترسید و از دنیا در حذر باشید که اگر بنا بود همه دنیا به یک نفر داده شود و یا یک فرد برای همیشه در دنیا بماند پیامبران برای بقا سزاوارتر و جلب خشنودی آنان بهتر و چنین حکمی خوشایندتر بود ولی هرگز! زیرا خداوند دنیا را برای فانی شدن خلق کرده که تازه هایش کهنه و نعمتهایش زایل و سرور و شادیش به غم و اندوه مبدل خواهد شد. پس برای آخرت خود توشه ای برگیرید و بهترین توشه آخرت تقوا و ترس از خداست. مردم! خداوند دنیا را محل فنا و زوال قرار داد که اهل خویش را تغییر داده وضعشان را دگرگون می سازد، مغرور و گول خورده کسی است که گول دنیا را بخورد و بدبخت کسی است که مفتون آن شود.
شیطان بر شما مسلط شده است
آنگاه فرمود: مردم! دنیا شما را گول نزند که هرکس بدو تکیه کند ناامیدش سازد و هرکس بر وی طمع کند به یاس و ناامیدیش کشاند و شما اینک به امری هم پیمان شده اید که خشم خدا را برانگیخته و به سبب آن، خدا از شما اعراض کرده و غضبش را بر شما فرستاده است. چه نیکوست خدای ما و چه بد بندگانی هستید شما که به فرمان خدا گردن نهاده و به پیامبرش ایمان آوردید و سپس برای کشتن اهل بیت و فرزندانش هجوم کردید، شیطان بر شما مسلط شده و خدای بزرگ را از یاد شما برده است ننگ بر شما و ننگ بر ایده و هدف شما. ما برای خدا خلق شده ایم و برگشتمان به سوی اوست.
گفتار حسین بن علی(ع) که به اینجا رسید، سکوت کامل بر سپاه کوفه حکمفرما بود و هیچ عکس العمل و پاسخی از طرف آنان مشاهده نمی شود که امام چند تن از افراد سرشناس کوفه را که از آن حضرت دعوت کرده و در میان لشکر ابن سعد حضور داشتند، خطاب کرد و چنین فرمود: ای «شبث بن ربعی» و ای «حجار بن ابجر» و ای «قیس بن اشعث» و ای «یزید بن حارث»! آیا شما برای من نامه ننوشتید که میوه هایمان رسیده و درختانمان سرسبز و خرم است و در انتظار تو دقیقه شماری می کنیم، در کوفه لشکریانی مجهز و آماده در اختیار تو است.
این افراد در مقابل گفتار امام پاسخی نداشتند جز انکار و گفتند ما چنین نامه ای به تو ننوشته ایم. در اینجا «قیس بن اشعث» با صدای بلند گفت: یا حسین! چرا با پسر عمویت بیعت نمی کنی(تا راحت شوی)؟ که در این صورت با تو به دلخواهت رفتار خواهند کرد و کوچکترین ناراحتی متوجه تو نخواهد شد.
امام در پاسخ فرمود «به خدا سوگند! نه دست ذلت در دست آنان می گذارم و نه مانند بردگان از صحنه جنگ و از برابر دشمن فرار می کنم.» سپس آیه ای را که گفتار حضرت موسی(ع) را در مقابل عناد و لجاجت فرعونیان نقل می کند، قرائت فرمود: من به پروردگار خویش و پروردگار شما پناه می برم که گفتار مرا دور می افکنید. پناه می برم به پروردگار خویش و پروردگار شما از هر شخص متکبری که ایمان به روز جزا ندارد.
لقمه های حرام بر دل های شما مهر زده است
خوارزمی می گوید: دومین سخنرانی امام(ع) در روز عاشورا و در سرزمین کربلا بدین صورت بود. پس از آنکه هر دو سپاه کاملا آماده شدند و پرچم های عمرسعد برافراشته شد و صدای طبل و شیپورشان طنین افکند و سپاه دشمن از هرطرف دور خیمه های حسین بن علی را فرا گرفته و مانند حلقه انگشتری در میان خویش گرفتند، حسین بن علی(ع) از میان لشکر خویش بیرون آمد و در برابر صفوف دشمن قرار گرفت و از آنان خواست تا سکوت کنند و به سخنان وی گوش فرا دهند ولی آنها همچنان سروصدا و هلهله می کردند.
امام حسین(ع) با این جملات به آرامش و سکوتشان دعوت کرد: وای بر شما! چرا گوش فرانمی دهید تا گفتارم را – که شما را به رشد و سعادت فرامی خوانم – بشنوید هرکس از من پیروی کند خوشبخت و سعادتمند است و هرکس عصیان و مخالفت ورزد از هلاک شدگان است و همه شما عصیان و سرکشی کرده و با دستور من مخالفت می کنید که به گفتارم گوش فرانمی دهید. آری، در اثر هدایای حرامی که به دست شما رسیده و در اثر غذاهای حرام و لقمه های غیر مشروعی که شکم های شما از آن انباشته شده، خدا این چنین بر دلهای شما مهر زده است، وای بر شما! آیا ساکت نمی شوید؟
قرآن را پشت سر انداخته اید
چون سخن امام حسین(ع) بدینجا رسید، لشکریان عمرسعد همدیگر را ملامت کردند که چرا سکوت نمی کنند و همدیگر را وادار به استماع سخنان آن حضرت کردند. چون سکوت بر صفوف دشمن حاکم شد امام(ع) در ادامه سخنانش چنین فرمود: ای مردم! ننگ و ذلت و حزن و حسرت بر شما باد که با اشتیاق فراوان ما را به یاری خود خواندید و آنگاه که به فریاد شما جواب مثبت داده و به سرعت به سوی شما شتافتیم، شمشیرهایی را که از خود ما بود علیه ما به کار گرفتید و آتش فتنه ای را که دشمن مشترک برافروخته بود، علیه ما شعله ور ساختید، به حمایت و پشتیبانی دشمنانتان و علیه پیشوایانتان بپا خاستید، بدون اینکه این دشمنان قدم عدل و دادی به نفع شما بردارند و یا امید خیری در آنان داشته باشید مگر طعمه حرامی از دنیا که به شما رسانیده اند و مختصر عیش و زندگی ذلت باری که چشم طمع به آن دوخته اید.
آنگاه فرمود: قدری آرام! وای بر شما! که روی از ما برتافتید و از یاری ما سرباز زدید بدون اینکه خطایی از ما سرزده باشد و یا رای و عقیده نادرستی از ما مشاهده کنید. آنگاه که تیغ ها در غلاف و دل ها آرام و رای ها استوار بود، مانند ملخ از هرطرف به سوی ما روی آوردید و چون پروانه از هرسو فرو ریختید، رویتان سیاه که شما از سرکشان امت و از ته ماندگان احزاب فاسد هستید که قرآن را پشت سر انداخته اید، از دماغ شیطان در افتاده اید، از گروه جنایتکاران و تحریف کنندگان کتاب و خاموش کنندگان سنت ها هستید که فرزندان پیامبران را می کشید و نسل اوصیا را از بین می برید. شما از لاحق کنندگان زنازادگان به نسب و اذیت کنندگان مومنان و فریادرس پیشوای استهزاگران هستید که قرآن را مورد استهزا و مسخره خویش قرار می دهند.
آن حضرت اینگونه ادامه داد: آگاه باشید! به خدا سوگند. پس از این جنگ به شما مهلت داده نمی شود که سوار بر مرکب مراد خویش شوید مگر همان اندازه که سوارکار بر اسب خویش سوار است تا اینکه آسیاب حوادث شما را بچرخاند و مانند محور و مدار سنگ آسیاب مضطربتان گرداند و این، عهد و پیمانی است که پدرم علی (ع) از جدم رسول خدا(ص) بازگو کرده است. پس با همفکران خود دست به هم بدهید و تصمیم باطل خود را پس از آنکه امر بر شما روشن شود، درباره من اجرا کنید و مهلتم ندهید، من بر خدا که پروردگار من و شما است توکل می کنم که اختیار هر جنبنده ای در ید قدرت اوست و خدای من بر صراط مستقیم است.
دست از یاری ما برداشتند
سپس آن حضرت دست های خود را به سوی آسمان برداشت و لشکریان عمرسعد را این چنین نفرین کرد: خدایا! قطرات باران را از آنان قطع کن و سال هایی (سختی) مانند سال های یوسف(ع) بر آنان بفرست و «غلام ثقفی» را بر آنان مسلط گردان تا با کاسه تلخ ذلت، سیرابشان سازد و کسی را در میانشان بدون مجازات نگذارد، در مقابل قتل، به قتلشان برساند و در مقابل ضرب، آنان را بزند و از آنان انتقام من و انتقام خاندان و پیروانم را بگیرد؛ زیرا اینان ما را تکذیب کردند و در مقابل دشمن دست از یاری ما برداشتند و تویی پروردگار ما، به تو توکل کرده ایم و برگشت ما به سوی تو است.